بیخیالی!

گاه گزند و گاه پناه گاه!

بیخیالی!

گاه گزند و گاه پناه گاه!

دهنم خشک شد

آتش حوصله ام زبانه شد، هیچ چیز مرا آب نیست.
.
.
.
 

وقتی دهن آدم خشک بشه، نمیتونه مثل آدم حرف بزنه، لکنت ادبی میگیره!

ای خداوندگار

ای خورشید رحمت، ای آفتاب خوبان

 

 

سایه کجاست؟

کارِ درست

اگه سکوت بهتر از چیزیه که میخوای بگی، بهتره خفه شی!

به دو قسمت مساوی

اگه بفهمم میخوای مال یکی دیگه هم باشی
.
.
.

 

نصفت میکنم!!!

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرگه که یاد روی تو میکنم...
.
.
.




نه بازم همون احساس رو دارم.

بیماری جماعتِ ما...

.
.
.

یبوست در فکر، اسهال در کلام.

به مملکتی که توش جای شاشیدن نیست باید شاشید

و بعد از کلی تلاش، با پیدا کردن اولین درخت کاج، دوباره وطن پرستیم برگشت:
نـــــــه باید این مملکت رو ساخت. 

مروری بر آنچه گذشت

من بودم، باد، بلوار وحدت، مجسمه ی کربلایی کاظم ساروقی هم بود، آره و اینا خیلی بودیم!   

با درود

این وبلاگ، دنباله ی جنب و جوش نوشتاری من به شیوه ی ساده نگاری از وبلاگ گذشتمه که مسدود شد. کوششم بر اینه که به همون شیوه کوتاه، ساده و روان بنویسم. اگه هم از نوشته هایی که از دست دادم رو چیزی یادم اومد، دوباره نویسی میکنم.